خوش اومدي

خوش اومدي

Monday, May 07, 2007

دلم گرفته آسمون ، نمي تونم گريه كنم

شكنجه مي شم از خودم ، نمي تونم شکوه كنم


انگاري كوه غصه ها ، رو سينه من اومده

آخ داره باورم ميشه ، خنده به ما نيومده


دلم گرفته آسمون ، از خودتم خسته ترم

تو روزگار بي كسي ، يه عمر كه در به درم



حتي صداي نفسم ميگه كه توي قفسم

من واسه آتيش زدن يك كوله بار شب بسم


دلم گرفته آسمون ، يكم من و حوصله كن

نگو كه از این روزگار ، يه خرده كمتر گله كن


من و به بازي مي گيرند ، عقربه هاي ساعتم

برگه تقويم مي كنه ، لحظه به لحظه لعنتم


آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن

نچرخ تا آروم بگيره يه آدم شكسته تن

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام
چه شعر قشنگی
خودت گفتی ؟

5/16/2007 12:59 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam mohamad . khobi ? kheyli vaghte nadidamet . kojayi ? off vasam bezar . movazebe khodet bash .

5/19/2007 3:43 PM  
Anonymous Anonymous said...

salam mohammad jan.sharmande ke inghadr dir miyam.midoonam bimarefatam vali be del nagir zendegiye dige nemisaze:D
vala man kekheyli vaghte daram zoor mizanam zamin vayse hanooz ke khabari nist
hala az in be bad ba ham zoor mizanim shayad faraji beshe:p
nargil kam bashi aziz
felan

5/25/2007 11:34 AM  

Post a Comment

<< Home