ســـه شـــنـبـه هــا
باورکن گلایه ای از تو نیست
تو خوبتر از آنی که گلایه ای از تو باشد
گلایه از خودم و از ویرانه های قلب خودم است
که ذره ذره فرو می ریزند
اینک احساس می کنم جز ویرانه ای از من باقی نیست
که اگر اندکی امید درمن زنده شد به یمن قدم تو بود
باور کن ، به جان توسوگند
از توگلایه ای نیست اگر بگذاری و بگذری
آمدنت مثل نزول پیامبری بر قومی از دست رفته
درست به موقع بود...ا